باسمه تعالی
*چرا خدا انسان را خلق کرده؟
بحث حکمت خلقت یه بحث بسیار سنگین، مفصل و پیچیده ایه و هیچ جواب روانشناسی به این سؤال تا کنون کسی رو به طور کامل و مطلوب قانع نکرده و صرفاً به بعد اجتماعی و عرفی اون و نهایتاً به بعد معاشرتی اون پرداخته شده. جواب کامل و قانع کننده به بحران هویت و راه چاره احساس پوچی رو تنها دین توانسته به ما ارائه کنه.
احساس پوچی ناشی از عدم رسیدن به جواب این سؤال، احساس حقارت میاره و احساس حقارت انسان رو وادار به جبران از راههای مجازی می کنه و در اینجاست که انسان رو به فخر فروشی میاره و هویتهای بالفعل خودشو مطرح می کنه.
من با توجه به ضیق وقت در اینجا فقط تیتر وار به این سؤال می پردازم و فقط به صورت کلیشه ای جوابهائی رو میدم تا بعداً به دنبال سؤالاتی که در باره این بحث در ذهنتون ایجاد میشه، توضیحات بیشتر رو بهتون بدم.
انسان را خدا خلق کرده و خدا مالک انسانه. لذا اطاعت از امر و نهی خدا بر هر انسانی واجبه. از طرفی دیگه، چون اطاعت انسان از خدا و پرستش خدا در فطرت و نهاد همه انسانها قرار داده شده، کسی که این راه رو پیش نگیره، در دراز مدت گرفتار پوچی میشه و این احساس پوچی روح و فکر انسان رو شکنجه میده.
خدای متعال انسان رو خلق کرده تا شناخته بشه و اگه به خاطر شناخته شدن خدا نبود، 124 هزار پیامبر مبعوث نمی شدن تا بشر را متنبه به وجود خدا کنن. اما این نقص خدای متعال را نمی رسونه. چرا که اگر خدای متعال به این انگیزه عالم را خلق کرده؛ به اون معنا نیست که به شناخته شدن احتیاج داره. بلکه این مائیم که به شناختن خدا احتیاج داریم. اگر خدا مارا خلق کرده برای اینکه به کمال برسیم، در واقع این کمال خودش مقدمه شناخت خداست و شناخت خدا نیز مقدمه عشق به اوست. به یک مثال دقت کنید: معلمی که به دانش آموز درس میده، خودش به این تدریس نیاز نداره. اما این دانش آموزه که به اون معلم محتاجه و در مثالی دیگه: اگه یه کسی ادعا کنه که از استعداد بالائی برخورداره، تا اون استعداد رو خرج نکنه معنی نداره و این به معنی نیاز به خرج اون استعداد نیست.
چون خدای متعال کمال مطلق هست، انسانی که بخواد خدا رو بشناسه، باید به اندازه شناختی که می خواد پیدا کنه از کمالات بهره ای داشته باشه و این کمالات رو عبادت خدا به انسان میده. از آنجا که کمال در ذات خداست، کسی که می خواد به کمال برسه، باید متصل به خدا بشه و از طریق عبادت محو در وجود خدا بشه. یعنی باید خودشو نادیده بگیره و فقط نظر به کمال خدا داشته باشه تا از کمالات حضرت حق بر او دمیده بشه. از اینرو خدای متعال در قرآن فرماید« و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون» یعنی: جن و إنس را خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند. آری! اگه کسی بخواد رشد پیدا کنه، باید در مقابل یه ارشد زانو بزنه تا از کمالات اون ارشد فیض ببره. و لذا اگه انسان بخواد به رشد و کمال برسه، باید در مقابل کمال خدا به خاک بیفته و او رو عبادت کنه. چرا که تا وقتی انسان خودش رو کسی بدونه، نمی تونه این اجازه رو به خودش بده تا در مقابل کمال دیگری کرنش کنه و از اینروست که باید خود را در برابر خدا هیچ دانست که البته حقیقتاً هم اینچنین است.
وقتی انسان کمالات خدا رو شناخت و بر اثر این شناخت عاشق خدا شد، خدا رو به خاطر کمالاتش سزاوار ستایش و تعبد می دونه و عاشقانه او رو ستایش می کنه و در برابر او سر به خاک میذاره. اما برای اینکه بتونیم خدا رو بشناسیم، باید در برابر خدا به خاک بیفتیم و او رو عبادت کنیم. ممکنه بگید این یک دور باطله که ما باید خدا را عبادت کنیم تا بشناسیم و بشناسیم تا عبادت کنیم. چگونه این دور جواب داده میشه؟ من باز یه مثال میارم. اگه شما بخواید غذائی رو تناول کنید، باید بدونید خوشمزه اس یا نه. برای اینکه بفهمید خوشمزه اس، یا باید از کسی که از اون غذا میل کرده بپرسید و یا باید مقداری از اون غذا رو بچشید. در باره لذت ارتباط با خدا هم همین دو قاعده هست. یه راه اینه که مقداری عبادت خدا رو بچشیم و در صورت لذیذ بودن ادامه بدیم که هرچه انسان بیشتر خدا رو عبادت کنه باز هم بیشتر می شناسه و بیشتر عبادت می کنه و این لذت تمام شدنی نیست. راه دیگه اینه که از ائمه عصمت و طهارت که این لذت را چشیدن بپرسیم. لذا برای رسیدن به لذت عشق و معرفت به خدا دو راه هست. یکی نماز و دیگری توسل به 14 معصوم علیهم السلام.
اگه کسی به این مقام برسه، به بیشترین و کامل ترین و حقیقی ترین لذتها دست پیدا می کنه. چون از بین همه لذتها هیچ لذتی بالاتر از لذت عشق نیست، و از بین همه عشقها هیچ لذتی بالاتر از عشق به خدا نیست. عشق واقعی به دنبال یافتن یکسری ایدآلها و کمالات در معشوق به وجود میاد و هیچ کسی در این عالم کامل تر از خدا نیست و با توجه به اینکه عشق نقطه اشباع حب هست و خدای متعال یک رابطه عاطفی با بندگانش برقرار می کنه، کسی که خدا رو بشناسه، عاشق خدا میشه و در این عشق خودش رو فناء در خدا می کنه و ازعظیمترین لذتها بهره مند میشه.
لذا انسانی که گاهی در بحرانهای زندگی خسته میشه و از وجود خودش بیزار میشه و میگه: کاش خدا منو خلق نکرده بود، وقتی با خدا ارتباط لازم و کافی و مفید رو برقرار می کنه و به حقیقت عبد خدا میشه، چون به عظیمترین لذتها دست پیدا می کنه، میگه اگر خدا منو خلق نکرده بود به من ظلم کرده بود. لذا تنها هدف درست از زندگی عبادت خدای متعاله و انسان کامل کسیه که تمام امور زندگی و معیشت خودشو در مسیر عبادت خدا قرار بده و فقط برای خدا زندگی کنه.